سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرفهای یک مسافر
 
قالب وبلاگ

سخت ترین لحظات برای یک مادر، لحظات بدنیا اومدن فرزندشه!

فشار جسمی به جای خود، فشار روحی اون لحظات برای از پا درآوردن یه مرد بسه چه برسه به جسم نحیف و ظریف زن...

اما اگر خدا عنایتی به یک زن بکنه بزرگترین شانسش میتونه این باشه که توی اون لحظه ها یه فرشته رو به کمکش برسونه!

اون فرشته برای من "نرگس" بود. نرگس یه ماما بود. توی لحظه های سخت و طاقت فرسا با شوخیها و لبخندهای مهربونش، هسته رطب رو جدا میکرد و توی دهنم میذاشت؛ شاید او فکر نمیکرد این لحظه ها و محبتش برای من موندگار بشه. شاید وقتی با محبت از اتفاقاتی که توی بدنم میفته حرف میزد فکر نمیکرد چه تاثیری توی روحیه ام داره. یا وقتی بهم آبمیوه میداد...

منی که هیچوقت به لطف خدا طوری نشده بود که از ناتوانی بجز مادرم کسی توی دهنم چیزی بذاره، حالا از دست نرگس رطب و آب میخوردم و برای اینکه ازم نا امید نشه با تمام دردی که داشتم به روش لبخند میزدم...

خدا حفظش کنه که از سخت ترین لحظه ها بهترین خاطره رو برام ساخت...


[ چهارشنبه 92/10/18 ] [ 8:11 عصر ] [ همسفر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ