حرفهای یک مسافر |
الهی! غرق بدمستی دنیا شده ام دستم از آستانت کوتاه است و دلم از عنایتت پر امید! الهی! روسیاهی شرمگینم، وجودم غرق دنیاست. حتی نگاهم به دیگران. حتی نگاهم، کلامم و قلبم غرق دنیاست. خدایا! اکنون که سرانگشتانم از پستی بیرون است مرا دریاب. خدایا! دیر بجنبی از دست رفته ام و آب که از سر بگذرد چه یک وجب چه... سینه ام تنگ است. دلم سنگین است. بیتابم. من اینها را دوست دارم به شرط اینکه برای تو باشد. مرا دریاب. [ شنبه 92/9/9 ] [ 2:48 عصر ] [ همسفر ]
[ نظر ]
|