حرفهای یک مسافر |
الهی! دلم تو را میخواهد. دلم برای نوای زیبایت که از حنجره پر از گناه خودم در می آید تنگ شده. دلم برای ناز کردنها و ناز کشیدنهایت تنگ شده. دلم یک دل سیر "العفو" می خواهد. یک خلوت حسابی اتاقک طبقه دوم خانه بابا. آرامش و سکوتش. معنویتی که فضایش را پر کرده و میتواند ساعتها دل خسته ام را پناه دهد. استغفرالله! گاهی فکر می کنم: تو نمی فهمی من چه می گویم! آخر تو که خدا نداری... [ پنج شنبه 92/9/7 ] [ 10:4 عصر ] [ همسفر ]
[ نظر ]
|