حرفهای یک مسافر |
داری بزرگ میشی عزیزکم! از احیا شب بیست ویکم که برگشتیم تشنه یه جرعه شیر و خواب بودی! شنیده بودم فضای معنوی خیلی روی بچه ها اثر داره، باور نمیکردم انقدر زود!!! صبح که بیدار شدی مثل همیشه برات شعر خوندم و یه نوحه کوتاه "من از تو دل نمیکنم آقا اگه قابل بدونی. اگه میون عاشقا این دل ما رو دل بدونی" بعدشم مثلا شور گرفتم "حسین، حسین، حسین..." و با ناباوری می دیدم دستای کوچیکتو به سینه میزنی الان سه روزه که تو سینه زدن رو یاد گرفتی و من غرق سرورم و شاکر این نعمت الهی. دلم برا مادری می تپه که بزرگ شدن طفلشو سر نیزه ها دید.... [ دوشنبه 93/4/30 ] [ 5:16 صبح ] [ همسفر ]
[ نظر ]
|